-
یک تجربه جدیبد
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 23:20
امروز پیش یکی از دوستان صمیمی ام رفتم تادر موردکاری که به او پیشنهاد کرده بودم صحبت کنم چون قرار شده بود فکر کند اما وقتی رسیدم با حملات پی در پی او مواجه شدم که هر حرفی از او به سویی می رفت بدون هیچ ارتباط منطقی و من در نهایت مجبور شدم برگردم و با خود فکر می کردم که چقدر ما انسانها به خاطر ذهنیت های منفی و پیش داوری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 20:44
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 14:40
تولدت مبارک میترا امروز ۲۸ سال زندگی ام تمام شد و وارد ۲۹ سالگی شدم دیشب داشتم با خودم فکر می کردم که به یک چشم به هم زدنی سالها گذشت با فراز هاو فرود های خودش به خیلی چیز هایی که خواسته بودم رسیدم و چیزهایی هم هست که هنوز چند قدمی با هاشون فاصله دارم نمی دانم بقیه روز تولدشان چه احساسی دارند اما من درگیر احساس هایی...
-
هوای تازه
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 19:27
امروز بعد از ۲۸ سال با لاخره کاری را انجام دادم که می بایست کسی دیگر اقدام می کد اما عدم احساس مسئو لیت ۲۸ سال ما را عقب انداخت و اکنون من ان را به سر انجام رساندم و می توانم به جرات بگویم سر شار از غرورم و با کار تازه ای که شروع کردم این جسارت را پیدا کردهام که به انکس و ان چزی که همیشه در ذهن داشتن برسم و زمانی که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 11:29
فقط مطالعه کردن کافی نیست ومی بایسیت ان جه می اموزیم به عمل اوریم از امروز قصد ان دارم تا این دیوار ها و حائل هایی که عمری به دور خود کشیدم رابشکنم و کمی هم جور دیگه ای زندگی کنم دلم می خواهد باید ها و نباید ها را کنار بگذ و ببینم زندگی چه رنگی به خود خواهد گرفت دلم از تمام این محدودیت ها و ارزش هایی که بنابر مصلحت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 11:13
امروز دوباره برای مدت کوتاهی است که در منزل پدری ساکن شدم با این تفاوت که از اخرین روزی که از این خانه و محله جدا شدم ۱۰ سال گذشته و هم من و هم این جا خیلی تغییر کرده اما جالب است که احساس من اصلا عوض نشده و هنوز هم همان دختر ۱۸ ساله ای هستم با ارزو ها و رویا های زیبا و هنوز هم می دانم که به ان چه می خواهم می رسم...
-
شروعی دوباره
جمعه 7 مردادماه سال 1384 14:48
باز هم از صفر باید شروع کنیم خودمان خنده امان می گیرد که بالاخره ما از رو می رویم یا روزگار هر چند در پس اینخنده ها اشکاهایمان را فر می بریم کهخ مبادا چشمان ناپاکی در نگاه اندازد و از حس دلسوزی بر ما طمع بندد جون اکنون محبت معنایی بیش از این ندارد می دانیم که تندرستی مانند بیماری مسری است و ما میرویم که جنبه های زیبای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 14:36
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 10:47
سلام مادر خوبم روزت مبارک روزی که فقط یک روز از سال را شامل میشه ان هم یه خاطر مادر بودنت همین و نه به خاطر زن بودنت چون می دانی که جنسیتت سالهاست که دلیلی گشته برای نبودنت و این ها تنها برای ل ان است که به تو بگویند ارزشمندی اما در پشت پرده قصه چیزی دیگر است و گرنه این همه چین چروک در گستره صورت زیبایت از ظلم مر دان...
-
سخنی ا زعشق
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 12:36
امروز داشتم با خودم فکر می کردم که چقدر جای چیزی به نام عشق تو زندگی ما خالی است . هر چند که خودم شخصا باید اعتراف کنم که تا چند سال پیش اصلا به ان فکر نمی کردم اما الن نگاه می کم بیشتر درد ها و بی صبری های ما در زندگی این است که ما با دوست داشتن بیگانه ایم . راستی چند نفر از ما صبح که چشم باز می کنیم یاد اووری وجود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 12:23
با لا خره پس از این همه نگرانی و سردر گمی اوضاع رو به بهتر شدن و ارامش می رود اما این مدت برای من تلنگری بود که کمی واقع بینانه تر به مسائل نگاه کنم و غرور بی خهت را کنا ربگذارم تا بتوانم موهبت های خداوند را که در نزدیکی من بوده و من نمی دیدم را درک کنم هر چند که در پس تمام این مسائل این پول بود که مهمترین نقش را بازی...
-
حرفهایی با خودم
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 22:25
میترا جون سلام می بینم زانوی غم بغل گرفتی و عمیق تو فکری چهره ات هم که غمگین وخسته است. چی شده دختر؟ باز چی شده ؟ نکنه گذاشته باشی روزگار با تو هر چی می خواهد بکنه. مبادا اسیرش شده باشی وجلوی مسائل زندگی کوتاه اومده باشی و احساس شکست و نا توانی کنی. نه من که باورم نمیشه هر چی باشه تو کلی روانشناسی خوندی یک عمر سعی...
-
حرف دل
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 09:57
دردم نهفته به زطبیبان مدعی باشد گه از خزانه غیبش دواکنند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 22:16
دلم به اندازه تمام عالم گرفته انگار دیگه از ان میترای محکم و جسور جز تنی خسته و روحی داغون چیزی نمانده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 16:48
با این که در جایی زندگی می کنم که طبیعت زیبایی دارد و می توان در ان هر از چند گاهی به خلوت خود سرک کشید اما مدت زیادی است که من کناررود خانه نیامده بودم و به کنکاش در خود و مرتب کردن اندیشه هایم نپرداخته بودم و تا به امشب این ذهن اشفته که هر طرفش به سویی می رود و روحم را پریشان ساخته با خود حمل می کنم .ولی امشب تصمیم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 17:44
-
حقوق به یغما ر فته ما
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 17:35
دلم می خواست امروز من هم در تهران بودم و در این تجمع شرکت می کردم و اما از همین جا در جایگاه دختری که عمری به تنهایی زیسته و طعم نا برابری ها را چشیده فقط به صرف جنسیتش تمام مفاد قطعنامه را تایید میکنم که حرف دل تمام زنان روزگار ماست ان هایی که که دانسته اند با چه ترفند هایی همیشه از ساده ترین حقوق خود محروم بوده اندو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 16:55
برای توخود چشمانی ارزو میکنم که چراغ ها ونشانه را درظلماتمان ببیند گوشی که صدا ها و شناسها راد ربی هوشی امان بشنود و روحی که همه این ها را در بر گیرد و ما را ا زخامو شی امان بیرون اورد و زبانی که در صداقت خود از ان چه ما را در بند کرده سخن گوید
-
از یک پنجره
سهشنبه 17 خردادماه سال 1384 22:55
امروز وقتی در رفتار های اطرافیانم دقت کردم دیدم بر خلا ف انجه که بسیاری از ما ادعا میکنیم ذهن هایی روشن وشفاف داریم و در تلاشیم تا خود ر ا از قالب های ذهنی گذشه برهانیم در بند همان رفتا رها و اندیشه هاییم . در پینگ پونگ های ذهنی امان با دیگران گرفتاریم و تا مدت ها انرژی هایمان را صرف ان میکنیم تا با یافتن راهی برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 21:39
ادم وقتی می بیند که یک جا هایی تو زندگی کم می اورد احساس نا توانی می کند و حس غمگینی بر روحش حاکم می شود خصو صا اگر مورد یبوده باشد که برایش ارزش زیادی داشته ،مدام با خو کلنجار می رود تا ببیند کجای کارش اشتباه بوده که یک نتیجهرسیده و هی به بن بست خورده و تا اکنون موفق نشده تا به ان چه که می خواسته پیدا کند. گاهی گناهش...
-
سخن من
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 11:07
زمانی بس طولانی گذشته است از انچه خواهان گفتنش بودم با تو و گویی دگر شنیدنش در حوصله زمان هم نمی گنجد که هرحرفی و حقیقتی صدای زمان خود را می طلبد و گذر ایام مهر سکوت را برای ابد بر ان زده است و ان چه هنوز باقی است و زمان درمانی برای ان نیافته سنگینی نا گفته های تلمبار گشته بر قلبم روحم و جزء جزء وجودم است . ترسم از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 20:13
دلتنگی های ادمیرا باد ترانه می خواند رویا هایش را اسمان پر ستاره نادیده میگیرد هر دانه برفی قطره اشکی میماند سکوت سرشار از ناگفته هاست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 11:25
امروز روز جهآنی مآدر و منآینروز رآ بهتماممادرانخوبتبریک میگویم وامیدوارمسایهآشانهمیشهبرسر فرزندانشان باشد و امیدوارم اگرروزیمادرشدم مادرخوبیباشم و ارزشهایدرسترابه کودکم یاد دهم روز جهانی مادر مبارک باد مادرمباتمام وجودم دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 11:24
امروز روز جهآنی مآدر و منآینروز رآ بهتماممادرانخوبتبریک میگویم وامیدوارمسایهآشانهمیشهبرسر فرزندانشان باشد و امیدوارم اگرروزیمادرشدم مادرخوبیباشم و ارزشهایدرسترابه کودکم یاد دهم روز جهانی مادر مبارک باد مادرمباتمام وجودم دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 17:07
امروز روز معلم ومن ۶ سال است که دارم در این شغل فعا لیت می کنم اما هر روز که می گذره احساس می کنم ارزش ان در چشم مردم کمتر میشه تنها به این علت که ارزش مادی ان پایین و الان همه چیز بر اساس مادیات سنجیده میشه اما من در این اندیشه تا بهترین دیدگاه را در مقابل چشمان دانش اموزانم قرار دهم تا د راین بحران ارزش ها دچار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 17:05
به یاد ان ها یی که دوستشان داریم ونی دانند و ان هایی که دوستمان دارند و نمی دانیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 15:48
به تو نگاه می کنم و میدانم تو محتاج یک نگاهی تا به تو دل دهد اسوده ات سازد بگشایدت تا بد رایی و من پا پس میکشم و در نیم گشوده به روی تو بسته میشو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 09:13
ما چون دودریچه رو به روی هم اگاه زهر بگو مگووی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز اینده اکنون دل من شکسته وخسته است زیرا که یکی از دزیچه ها بسته است نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 16:02
نمی دانم ما تا کجا میخواهیم این بی شرمی ها را تحمل کنیم ؟؟؟؟ هر روز خبر های تازه ای از نابودی ازادی بیان و عصبانی شدن و باز ه هیچ و دوباره به خود می گویم افرین به ایرانی هایی چون خانم علی نژاد که در پی روشن کردن واقعیت های هستند که همیشه خواسته شده پنهان بمانند وهنوز امیدی است که حق مان را بگیریم دهانت را می بویند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 08:22
موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است قضاوت درست ناشی از تجربه است تجربه غالبا چیزی جز قضاوت غلط ن یست