ان قدر از اخرین نوشته ام در این وبالگ می گذرد که فکر میکنم کسی دیگر مرا به یاد نداشته باشد اما بهر حال همیشه فرصت برای دوباه بودن و متولد شدن هست . و جالبه که زمانی نوشتن را اغاز کرده ام که دلم بد جوری تنگ است وانگار دیگر قصد مهربان شدن با من را ندارد ! جایی خوانده بودم سوئ تفاهم ات بین دو نفر جدی نیست مگر زمانی که شخصی دیگر بین انها وارد شود و همیشه هم این گونه ادمها یافت می شوند و من نمی دانم چه لذتی دارد رابطه ین دو نفر را مخدوش کردن؟ به جایی رسیدم که ترجیح می دهم در پوستین تنهایی فرو روم و از همه کنده شوم تا شاید کمتر ازار ببینم . زمانی که از تصادف سختی که داشتیم جان سالم بد ربردیم همه تا مدت ها در اندیشه بودندو این حالت نشان میداد همه دارند نسبت به خودشان بازنگری دوبار ه اری انجام میدهند تا شاید بهتر زندگی کنند اما افسوس و صد افسوس که خیلی از ما هیچوقت قصد بیدار شدن ندا ریم؟!!!!