مرگ دختر مهربان

دیگر نمی خواهم مهربان باشم.نمی خواهم نگاهم به تو اسودگی بخشد و مرهمی برای دلتنگی ات .چون خیلی خسته ام و ان مو جود نا ارام ی که هماره پناهی برای تو  بود اکنون خود دالان  تاریک رابطه ها را بدنبال  دستی گرم می جوید شاید اندکی ارارم گیرد و گرد  خستگی نشسته بر چهر ه اش را بزداید.دیگر دلم برای تو و غم هایت تنگ نمی شود . می خواهم کمی سنگدل باشم بیرحم و تنهای تنها به خود بیندیشم  دیگر از من سراغ ان موجود مهربانی که همیشه   دلش برایت می طپید را  مگیر الان زمان بر سوگ نشستن ان است که دست جفای نا مهربانان او را به مسلخ نیستی کشانید. برای خود میگریم و راهی دگر را بر میگزینم .
نظرات 2 + ارسال نظر
محمود شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:52 ب.ظ http://aboaftab.blogsky.com/

سلام
ممنون از اینکه اولین نظر رو دادی
میزان آنلاین بودنت من رو به عنوان یک مهندس نرم افزار واقعا تحت تاثیر قرار داد -در حد ایکی ثانیه بود-. امید نداشتم تا چند روز آینده جوابی رو دریافت کنم
با اجازه ت میخوام لینک وبلاگت رو به عنوان اولین دوست وبلاگی به وبلاگم اضافه کنم
باز هم تشکر

سلام ممنون که من را به عنوان دوست وبلاگی انتخاب کردی من همیشه منتظر نوشته هایت هستم. میترا

امیر شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:03 ب.ظ http://pws.blogsky.com

به اسم عشق و عاطفه با قلبمون بازی می شه
هر کی با قانون خودش برای ما قاضی می شه

خورشید نیمه شب متن تو رو خوندم... مرگ دختر مهربان خیلی قشنگ بود .
چی می خوای بگی ؟ چرا واضح و شفاف حرف نمی زنی؟
به من هم سر بزن... خوشحال میشوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد