به تو نگاه می کنم
 و میدانم تو  محتاج یک  نگاهی
تا به تو دل دهد
اسوده ات سازد
بگشایدت تا بد رایی
و من
 پا پس میکشم و در نیم گشوده به روی تو بسته میشو

 ما چون دودریچه رو به روی هم

اگاه زهر بگو  مگووی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز اینده

اکنون  دل من شکسته وخسته است

زیرا که یکی از دزیچه ها بسته است

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد

نمی دانم ما تا کجا میخواهیم این بی شرمی ها را تحمل کنیم  ؟؟؟؟

هر روز خبر های تازه ای از نابودی ازادی بیان و عصبانی شدن و باز ه

هیچ  و دوباره به خود می گویم افرین به ایرانی هایی چون خانم علی نژاد که در پی روشن کردن واقعیت های هستند که همیشه خواسته شده پنهان بمانند  وهنوز امیدی است که حق مان را بگیریم

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی  دوستت دارم