با این که در جایی زندگی می کنم که طبیعت زیبایی دارد و  می توان در ان هر از چند گاهی به خلوت خود سرک کشید اما مدت زیادی است که من کناررود خانه نیامده بودم و به کنکاش در خود و  مرتب کردن اندیشه هایم  نپرداخته بودم  و تا به امشب این ذهن اشفته که هر طرفش به سویی می رود و روحم  را پریشان ساخته با خود حمل می کنم .ولی امشب  تصمیم گرفتم کمی کنار این رود زیبا بنشینم  و باصدای ارام اب به ان چه می خواهم انجام دهم  بیندیشم  به خود بر گردم و با سنجیدن خود با گذشته ،واکنون  برای ایند ه اندیشه ای تدبیر کنم  تا شاید در کوره راه این جاده  پر بیراه نروم که با گذر تند جوانی را ه برگشت بس سخت خواهد شد
با هر نفس  انکار روح تازه ای در من دمیده می شودو احساس میکنم تمام نیرو های جهان در من جمع می شود تا کاری انجام دهم  حسی پر ا زشادی نشاط و قدرت  و یکی شدن با هر انچه مرا در بر گرفته.
به اب خیره می شوم تا تمام وجودم با ان یکی شود و اندک اندک ارامش اب در من بنشیند . هیبت اسمان شب چشمانم را خیره می سازد  و سکوت  ان بر وجودم مستولی می گردد انگار که برای انجام هیچ کاری نیامده ام ان قدر محو اب و اسمان می شوم که همه جیز زا فراموش می کنم   جز یک احساس خوب یک امید به بودن و فرار کردن از همه ان چیز هایی که در بندم کرده و مرا برای این همه مدت از ان چیز هایی که همواره از دیدنشان لذت می بردم جدا کرده و به نا گاه  در خود میبینم که چقدر از سراب هایی بنام  پیشرفت کردن،  روشنفکربودن و  تمدن  منزجرم و دلم می خواهد برای ابد در همین احساس باقی بمانم 
و قتی که بر می گردم خود را می یابم که اماده است تا ان چه لازم است انجام دهد بدون ان ه نیازی به کلنجار رفتن با اندیشه هایم باشد و ارام در مسیر زندگی پیش میروم 
نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا جمعه 3 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ب.ظ

میترا جون سلام
هر از گاهی نوشته هاتو می خونم.نوشته ها و افکارت روز به
روز پخته تر می شه. اگه همین طور پیش ری واسه خودت
نویسنده ای می شی ها!
خسته نباشی و خیلی خوبه که با وجود مشغله هایی که داری
به این وبلاگت مرتب سر کشی می کنی و ما رو هم بی-
نصیب نمیذاری
یواش یواش دارم می فهمم کی هستیِ بعد از این سعی
می کنم بیشتر به کنج روح و فکر و احساست سرک بکشم
دست مریزاد. بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد