مرگ دختر مهربان

دیگر نمی خواهم مهربان باشم.نمی خواهم نگاهم به تو اسودگی بخشد و مرهمی برای دلتنگی ات .چون خیلی خسته ام و ان مو جود نا ارام ی که هماره پناهی برای تو  بود اکنون خود دالان  تاریک رابطه ها را بدنبال  دستی گرم می جوید شاید اندکی ارارم گیرد و گرد  خستگی نشسته بر چهر ه اش را بزداید.دیگر دلم برای تو و غم هایت تنگ نمی شود . می خواهم کمی سنگدل باشم بیرحم و تنهای تنها به خود بیندیشم  دیگر از من سراغ ان موجود مهربانی که همیشه   دلش برایت می طپید را  مگیر الان زمان بر سوگ نشستن ان است که دست جفای نا مهربانان او را به مسلخ نیستی کشانید. برای خود میگریم و راهی دگر را بر میگزینم .