باز پاییز اومد و بی قذراری های من هم شروع شد نمی دانم این چه حسی است که تا نسیمی از پایییز به من می رسه این قدر بی قرارمیشم و ساکت  انگار منتظر م اتفاقی بیفته یا من به چیزی برسم بر خلاف تابستان که شلوغ می کنم و عمل  درپاییز در خود فرو میرم و بیشتر فکر میکنم گوی هیچ محدودیتی برای من و افکار من وجود نداره اما هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده و من باز در خودتکرار میشوم و گاهی اندوهگین از ان که گم شده وجودم رانیافتم و هنوز در شگفت از این احساس و ناتوان از درک ان .
نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:00 ب.ظ

دوباره سلام میترا جون
این حسی که داری در همه ی انسان ها مشترک است
نگران نباش تنها نیستی.من هم مثل تو مر تب در خودم
تکرار می شم و راه فراری از اون نیست.
باز وضع تو خوبه من که نمی دونم گم شده ام چیه که
بدونم کجا باید دنبالش بگردم
موفق باشی وبلاگ نویس عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد