برای توخود چشمانی  ارزو میکنم که چراغ ها ونشانه را درظلماتمان ببیند
گوشی  که صدا ها و شناسها راد ربی هوشی امان بشنود
و روحی که همه این ها را در بر گیرد  و ما را ا زخامو شی امان بیرون اورد
و زبانی  که در صداقت خود  از ان چه  ما را در بند کرده سخن گوید

از یک پنجره

امروز وقتی در رفتار های اطرافیانم دقت کردم دیدم بر
 خلا ف انجه که بسیاری از ما ادعا میکنیم
ذهن هایی روشن وشفاف داریم و در تلاشیم تا خود ر ا از
قالب های ذهنی گذشه برهانیم در بند همان رفتا رها و اندیشه هاییم  .
در پینگ پونگ های ذهنی امان با دیگران
گرفتاریم و تا مدت ها انرژی هایمان را صرف ان میکنیم
 تا با یافتن راهی برای محکوم کردن انها
و مبراساختن خود به ارامش برسیم.

وهرگز  نمی اندیشیم تا در پی راه حل
دیگری  باشیم تا بجا ی تخلیه انرژی های منفی
 خو د  روی دیگران ،ان ها را به گونه ای مثبت تر بیرون کنیم
تا شرائط ر ابرای دیگران تنگ
وتلخ نکنیم و رابطه ها کم رنگ.

ادم وقتی می بیند که یک جا هایی تو زندگی کم می اورد  احساس نا توانی  می کند و حس غمگینی بر روحش حاکم می شود  خصو صا اگر مورد یبوده باشد که برایش ارزش زیادی داشته ،مدام  با خو کلنجار می رود تا ببیند کجای کارش اشتباه بوده که یک نتیجهرسیده و هی به بن بست  خورده و تا اکنون موفق نشده تا به ان چه که می خواسته پیدا کند. گاهی گناهش را گردن محیط و شرایط غیر قابل تغییر میگذارد  تا بدین وسیله خودش را ارام نماید  و گاهی هم در خود جستجو بر می خیزدتا ان اندیشه هایی که باعث این امر گشته را پیدا نماید   و تغیی راتی ایجاد نمایدولی بهر حا ل تا  مدت ها و گاهی تا انتهای مسیر اندیشه این ضعف را با خود خواهد داشت 
 مگر انکه توانسته باشد ان را به سر منزل مقصود برساند
و من امیدوارم هرگز این ناتوانی را برای همیشه با خود  همراه نکنم  و تا زمان یکه  فرصت زیبا و با قدرت جوانی را در اختیار دارم  به انچه خواهانش هستم دست یابم