تولدت مبارک میترا
امروز ۲۸ سال زندگی ام تمام شد و وارد ۲۹ سالگی  شدم دیشب داشتم با خودم فکر می کردم که به یک چشم به هم زدنی  سالها گذشت با فراز هاو فرود های خودش به خیلی چیز هایی که خواسته بودم رسیدم و چیزهایی هم هست که هنوز چند قدمی با هاشون فاصله دارم نمی دانم بقیه روز تولدشان چه احساسی دارند اما من درگیر احساس هایی متضادم از این که دوران طلایی و جوانی رو به اتمام است اندکی حیرت زده ام  چون هنوز کار نکرده ای دارم که می بایست به انجام رسانم . و ایت قضیه ناراحتم می کند  ولی بهر حال واقعیت ها را باید پذیرفت زندگی کار خودش را می کنه می بایست به بهنرین نحو شاد بود.راستی جالب میشد اگر مینشستیم و  بهم زندگی ها مون را مرور می کردیم حتما حرف های جالبی برای گفتن داشتیم که دیگران از شنیدنش لذت می بردند
 راستی امروز اولین کادوی که گرفتم یک جفت کفش قشنگی که خیلی دوست داشتم بخرم و بهترین دوستم به من هدیه داد  وبا هم یک دل سیر رقصیدیم

از همه کسانی که روز تولدم رابه خاطر داشتند ممنونم

هوای تازه

امروز بعد از ۲۸ سال با لاخره کاری را انجام دادم که می بایست کسی دیگر اقدام می کد اما  عدم احساس  مسئو لیت ۲۸ سال ما را عقب انداخت  و اکنون من ان را به سر انجام رساندم  و می توانم به جرات بگویم سر شار از غرورم  و با  کار تازه ای که شروع کردم  این جسارت را پیدا کردهام که به انکس و ان چزی که همیشه در ذهن داشتن برسم  و زمانی که می بینم گوشه ای از ارزوهای موجودی عزیزی را که مغفول مانده را عملی کرده ام  بر خلاف انکه همیشه از مرگ می هراسیدم اکنون گویی من انچه را که می بایست انجام دهم را داده ام و بقیه قضایای قصه ای بیش نیست  و  ترسی از این بابت ندارم با اوایی بلتد فریاد میزنم  من هنوز به پیش خواهم رفت و هنوز دوست دارم برق شا دی را در چشمانی که من افریدم ببینم و لذت ببرم